ادامه ی پست قبل: با این طرز فکر ولی کسی بود که با خندش میخندیدم و با غصش دنیام خراب می شد، استرساش دغدغه هام بود. نه برای چندروز، برای چند سال نه از چشم افتادنی درکار بود و نه خسته شدنی بدترین و بهترین خاطراتم در این چندسال بود. خیلی چیزا عوض شد، من دیگه من نبودم؛ وقتی به گذشتم نگاه میکنم، هیچ وقت فکر نمیکردم یه آدم بتونه انقدر تغییر کنه. از توضیح و توصیفش صرف نظر میکنیم. خلاصه شاید از نظرم عشقی وجود نداشت و‌ نداره، اما میشه کسی رو تا مغز استخون دوست داشت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گروه طراخان معمار Manga Kar fizik1srttu مرد بازار Kyle کلبه روانشناسی و مشاوره ویدا درب و پنجره آلومینیومی الوند نما گسترش دانش و تجربه مهندسی بروز باش